زندگینامه استاد رحمت الله نجاتی پژوهشگر و تاریخ نگار خطه دامغان به قلم خود استاد
بنام خداوند جان و خرد
از روزی که خود را شناخته و توانستم مطلبی بخوانم و یا بنویسم عشق به مطالعه و نوشتن با وجودم عجین بوده و مخصوصاً علاقه زایدالوصفی به محل تولدم شهرستان «دامغان» داشته و دارم ، مرا بیشتر به جانب کتاب و مطالعه کشانده و در حقیقت عشق به زادگاهم و آشنایی با ابنیه و آثار و میراثهای فرهنگی و شعرا و دانشمندان و بزرگان این شهر بیشتر از هر چیز مرا بدین امر مشوق و راهنما بوده است.
بنابه سوابق موجود ازسال ۱۳۳۸ شمسی در حالیکه بیش از پانزده سال نداشتم، با مطبوعات سر و کار پیدا کردم و بنا به میزان معلومات خود مطالبی را برای درج در روزنامه و مجلات می فرستادم و بطوریکه گفته آمد ، عمده مطالب در رابطه با زادگاهم دامغان و یا محل سکونتم شهرستان گنبد قابوس بوده است که اکنون تعدادی از این نوشته ها در دست است و تعدادی هم هنگام جابجایی منزل از میان رفته و در حال حاضر دسترسی به آنها شاید از هیچ طریقی میسر نباشد ، زیرا نه پیش نویس و نه تاریخ این نوشته ها ، هیچکدام را ندارم ، مگر در آینده با توجه به تاریخ تقریبی درج آنها در مطبوعات که در خاطر است ، از طریق کتابخانه ها و مراکز مربوطه در تهران آن مقالات را بازیابم .( به ویژه یکی از نوشته های مهم در انتقاد از نابسامانی اوضاع اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی دامغان و راه های اصلاح آنها ) که از برنامه روزنامه « روزنامه گویا » رادیو ایران بطور کامل پخش و مجریان و اولیای محترم برنامه مزبور از مقامات مسئول ، رسیدگی و پاسخ آن را خواستار شدند ، که تنها آقای « مهندس شالچیان » وزیر راه وقت ، پاسخی مشروح و مستدل دادند که از رادیو پخش شد ، و متاًسفانه بقیه وزارتخانه ها و سازمانهای مسئول ، به سکوت از موضوع گذشتند . بهرحال جای آن مقاله در این مجموعه خالی و مایه حسرت حقیر می باشد .
بطوریکه اشاره گردید ، نگارنده از سال ۱۳۳۸ به بعد با مطبوعات مختلف همکاری ناچیزی داشته ام ، روزنامه « اطلاعات » ، مجله « تهرانمصور » و مخصوصاً مجله « سپید و سیاه » از نشریاتی بوده است که در آن زمان نوشته های بنده را شاید از راه تشویق جوانان به طبع رسانده اند . از همه بیشتر مجله سپید و سیاه ، به ویژه مدیر داخلی آن آقای اکبر معاونی در پرورش ذوق و افکارم سهم موثری داشته اند که بر خود فرض می دانم ، عنایات و الطاف آن بزرگوار را سپاس گویم .
بعدها که در سنین بالاتر ، حدود بیست سالگی قرار گرفتم و از جرأت و جسارت بیشتری برخوردار شدم ، مجلات سنکین و وزین « یغما » و بعدها « ارمغان » و سپس « راهنمای کتاب » را مشترک و ضمن کسب فیض از مقالات عالمانه نویسندگان این مجلات ، بطور گستاخانه به خود اجازه دادم که به مجله گرانقدر یغما مقاله تقدیم دارم .چاپ اولین مقاله ام در یغما ، تحت عنوان « گرد کوه » ، ( گنبدان دژ ) دامغان ، سبب گردید که مورد محبت و عنایت خاص شادروان « حبیب یغمایی » مدیر ارجمند آن مجله گرامی قرار گیرم که تا آخرین سال انتشار آن مجله ، ( پایان سال ۱۳۵۷) ، هر گاه که نوشته ای فراهم می آمد ، بحضورش تقدیم و آن بزرگ مرد نیز با چاپ آن حقیر را رهین الطاف و محبت های خود فرموده و براستی زبان از بیان و قلم از تحریر مکنونات قلبی ام در سپاسگزاری و امتنان از اینهمه بنده نوازی عاجز است . خداوند کریم ، آن بزرگوار را در دریای بیکران عنایات خود مستغرق فرموده و رحمات واسعه اش را نصیب او بگرداند . انشاء الله.
« ارمغان » نیز از مجلاتی بوده است که مدیر دانشمند و گرامی آن ، شادروان وحیدزاده (نسیم) با درج تعدادی منظومه حقیر ، در تشویق این مخلص سهم موثری داشته اند که در جای خود یادآوری و برای آن مرحوم نیز شادی روان و مغفرت الهی آرزو دارم .
بعد از انقلاب اسلامی و از سال ۱۳۵۸ که استاد گرانمایه « ایرج افشار » دوره جدید انتشار مجله محبوب « آینده » را آغاز فرمودند ، با کمال خوشوقتی و افتخار این مجله را مشترک و گاهی که از اشتغالات سنگین شغلی فارغ هستم ، مطالبی را تقدیم می دارم که استاد افشار نیز از راه ادب پروری و تشویق ، به درج آن در مجله مبادرت میورزند .
اینک تصویر گزیده مهم مقالات حقیر ، مندرج در نشریات مختلف تهیه و بدینویله از نظرتان می گذرد. لازم به یادآوریست که برای جمع آوری این نوشته ها هیچگونه ادعایی ندارم و فضل تقدم را از آن دیگران میدانم و تنها ازاین نظر که یادبودی باقی گذاشته باشم ، به این امر دست یازیده ام :
غرض نقشی است کز ما باز ماند که هستی را نمی بینم بقائی
بهر حال تدوین این نوشته ها نیز به تشویق و راهنمائی استاد افشار صورت گرفته است ، بدین ترتیب که در مهر ماه سال ۱۳۶۲ افتخارمیزبانی جناب ایشان در گنبد قابوس نصیب مخلص گردید ، هنگام سیر و
گردش در خیابانهای شهر و گفتگو از کتاب و مقاله ، پیشنهاد فرمودند مقالات خود در نشریات را جمع آوری و بطور یکجا به چاپ برسام ، که به راستی این حسن ظن استاد به نوشته های ناچیزم مرا بی اندازه به شوق آورد و برایم غیر منتظره بود . ( در آن موقع استاد افشار مشغول تصحیح متن خطی کتاب « مخابرات استر آباد » بودند وپس از چاپ جلد اول کتاب مزبور که نسخه ای به حقیر مرحمت فرمودند ، مشاهده گردید که در مقدمه نام بنده را بعنوان یکی از افرادی که در کمک به قرائت اسامی ناخوانای متن خطی کتاب سهمی داشته ام یادآوری فرموده اند ) . منظور اینست که گفته شود این استاد بی نظیر قلمرو کتاب و تاریخ و ادب فارسی ، در تشویق این کمترین ، از هیچگونه لطف و مساعدت و محبت دریغ نداشته اند و گواه مطلب نیز همانا درج مقالات بی مایه ام در مجله گرانسنگ « آینده » است و از این بابت بسی مفتخر و سرافرازم و با عرض سپاسگزاری و امتنان از الطاف فراوان آن استاد ارجمند و آرزوی سلامتی و طول عمر برای ایشان ، امیدوارم لایق اینهمه محبت و بنده نوازی آن بزرگوار بوده و این نوشته ها موجبات تضییع اوقات گرانبهای خوانندگان آن نشده و در جای خود مفید فایده باشد . ضمناً از خداوند بزرگ می خواهم مرا از هر گونه خودپسندی و خودنمائی و غرور محفوظ بدارد و اهل قلم و بزرگان ادب نیز از راهنمائی و ارشاد مخلص دریغ نورزند و معایب مقالات را تصحیح و تذکر فرمایند .
و من الله التوفیق
اسفند ماه ۱۳۷۲ خورشیدی